نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

تولد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک



و مثل برق و باد گذشت و وبلاگ پیراشکی و پیراشکی خور یکساله شد

پس...

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

تفلد ... تفلد ... تفلد وبلاگمون مبارک

اینم کیک جشن تولد وبلاگمون


..........!!!!!!!!!!

واقعا روزگار چقدر سخته

دیروز با همخونه ایهام داشتم میرفتم دانشگاه خیلی شادوسرحال بودم.همینموقع بود که

جلوی میوه فروشی یه پدری را دیدم که دست دختر کوچکش که 7 یا 8 سال بیشتر نداشت توی دستش بود.همون موقع دختر از باباش نمیدونم کدوم میوه رو خواست که پدرش در جوابش گفت الان گرونه باشه بعد که ارزونتر شد واست میخرم.

اون لحظه خیلی ناراحت شدم دیگه حوصله ی دانشگاه رو نداشتم و برگشتم خونه. 

واقعا چقدر سخته که یک پدر در مقابل دخترش شرمنده بشه

دوستت دارم

به او بگویید دوستش دارم به او که قلبش

 به وسعت دریاییست 

که قایق کوچک دل من در آن غرق شده .

 به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین

 نور و شعر و ترانه برد ،

و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد

زخمهای زندگی ...


در زندگی زخـمهایی است که مثل خوره روح را در انزوا می خورد و می تراشد..!

تو زندگی هـمه ی آدما زخم هایی هست که هیچ مرهـمی تسکینشون نـمیده ...

زخـمهایی به وسعت روح خسته ی تنهای آدمی و زخـمهایی که هیچوقت کهنه نـمیشند ...

و هـمیشه مثل روز اول تازه و سوزاننده باقی میمونند.

انگار یه جوری با وجود آدمی عجین میشند و هر صبح با او متولد میشوند تا ذره ذره آدمی را آب کنند و جز تنی خسته و دردمند چیزی از او به یادگار نگذارند...! 


ماجرای روزگار

ماجرای روزگار ما همیـن است :

مدتی برای دل بستـن به این و آن می گذرد و عمری برای دل کندن و از یاد بردن ...

ادامه مطلب ...