نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

..........!!!!!!!!!!

واقعا روزگار چقدر سخته

دیروز با همخونه ایهام داشتم میرفتم دانشگاه خیلی شادوسرحال بودم.همینموقع بود که

جلوی میوه فروشی یه پدری را دیدم که دست دختر کوچکش که 7 یا 8 سال بیشتر نداشت توی دستش بود.همون موقع دختر از باباش نمیدونم کدوم میوه رو خواست که پدرش در جوابش گفت الان گرونه باشه بعد که ارزونتر شد واست میخرم.

اون لحظه خیلی ناراحت شدم دیگه حوصله ی دانشگاه رو نداشتم و برگشتم خونه. 

واقعا چقدر سخته که یک پدر در مقابل دخترش شرمنده بشه

از الاغ درس بگیریم....


 کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روزاتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد،کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند  چاه را با خاک  پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش را می تکاند وزیر پایش میریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.


*نکته:*
*مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:
*اول: اینکه اجازه ندهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند.

*
دوم: اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود