نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

گذر عمر

عمر میگذره ولی هیچ کس از تـجربه هاش استفاده نـمیکنه ...

نباید منتظر باشی کسی برات دل بسوزونه چون هیچ وقت کسی توی جایگاه تو نیست ...

پس تا میتونه شعار میده باب دلش ، نه دلت ...

و توی ساده باور میکنی ...

یه دفعه به خودت میای که دیگه دیر شده ...

تو راحت باختی  وحالا دیگران با خیال راحت لـم میدن و زندگیشون رو میکنن و رو لبشونـم لبخندی از رضایت نشسته ...


پیراشکی رفت ایذه

سلااااااااام به همه دوستان و دشمنان و همسایگان و اونهایی که ما را میشناسند و هونهایی که ما را نمیشناسید


مدت خییییییلییییییی زیادی بود که من و پیراشکی داخل وبلاگمون مطلب نذاشته بودیم.

الان من خونه خودمون هستم و پیراشکی داره با مامان و باباش و داداشش میره شهر ایذه خونه ی خواهرش....


اومدم یه مطلب بزارم و از همه دوستان و دشمنان و همسایگان و اونهایی که ما را میشناسند و اونهایی که ما را نمیشناسین معذرت خواهی کنم( بخاطر غیبت طولانی) و بگم ما باز اووووووووووومدیم

خوش اوووووووووومدیم.....

انشالله پیراشکی جون که از سفر برگشت یه مطلب خوب از سفرش میگذاره.

بگو ایشالله