سلااااااااام به همه دوستان و دشمنان و همسایگان و اونهایی که ما را میشناسند و هونهایی که ما را نمیشناسید
مدت خییییییلییییییی زیادی بود که من و پیراشکی داخل وبلاگمون مطلب نذاشته بودیم.
الان من خونه خودمون هستم و پیراشکی داره با مامان و باباش و داداشش میره شهر ایذه خونه ی خواهرش....
اومدم یه مطلب بزارم و از همه دوستان و دشمنان و همسایگان و اونهایی که ما را میشناسند و اونهایی که ما را نمیشناسین معذرت خواهی کنم( بخاطر غیبت طولانی) و بگم ما باز اووووووووووومدیم
خوش اوووووووووومدیم.....
انشالله پیراشکی جون که از سفر برگشت یه مطلب خوب از سفرش میگذاره.
بگو ایشالله
ســـــــــــلام
خوش اوووومدین ...
شما چرا نرفتی ؟
تنهاش نمیذاشتی بره پیش خواهرش اینا ...
سلام
خواهرم تنهاست.
باید پیشش میموندم...
.
.
.
.
دیدم وبلاگمون بوی بارون دم صبح گرفته...
حدس زدم بهمون سر زدی...
حدسم درست بود
ایشالا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا
همیشه از شعرهای شهریار لذت میبردم و میبرم
مخصوصاً اگه شما شعرهای شهریار را کامنت بزاری
ممنون