نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

آری رفت...

یه وقــــتایی که دلت گـرفته ؛
بغض داری ،
آروم نـیستی !
دلت بـــراش تـنگ شده ....
حـوصله ی هـیـچـکسو نـداری !
...به یــاد لحظه ای بیفت کـه :
اون هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـــد؛
امــا ....
چـشمـاشـو بست و رفــت. آری رفت...

تو شهری که تو نیستی....


»تو شهری که تو نیستی، خیابون شده خالی

 

دیگه هر چی تو دنیاس دارن رنگ خیالی

 

تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی

 

تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی

 

بی تو غمگینم از این فاصله ی سال و زمونا

 

تا تو برگردی می شم دود و می رم تو آسمونا

 

اون نگاه گرم تو یادم نمی ره

 

بوسه ی بی شرم تو یادم نمی ره… «



به خودم گفتم.....

به خودم گفتم:

طرفت کور نیست فقط چشاشو رو خیلی از بدیهات بسته همین ! پس آدم باش....


دعایت میکنم هر شب به عطر میخک و مریم

الـــــــــهی در دلت هرگز نباشه غصه و ماتم


هیچکس



وقتی یه آدم میگه هیچکس منو دوست نداره ،منظورش از هیچکس یک نفر بیشتر نیست . . .همون یه نفری که واسه اون همـــه کسه ! ...