یکی از اساتید میگفت: "یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه میانداخت.
یه روز دخترا تصمیم گرفتند با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون....
قضیه به گوش استاد رسید (میدونید که، توسط عده ای از آقا پسرهای جان بر کف!!!!!)
جلسه بعد استاد کمی دیر اومد سر کلاس و برای توجیه دیر آمدنش گفت: از انقلاب داشتم میومدم، دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده، رفتم جلو پرسیدم، گفتند با کارت دانشجویی شوهر میدن!
دخترا پا شدند که برن بیرون، استاد گفت: کجا میرید، وقتش تموم شد، تا ساعت 10 بود!
پ.ن:
شهر من بارون میباره ، شهر پیراشکی برف.
منم دلم برف میخواد.....
منم برف دوست میدارم
خیلی زیاد هم دوست میدارم
وبلاگتون خوشگله
خیلی هم خوشگله
ممنون.... کامنت شما هم خوشگله..........
دوستی داشتم خدا بیامرزد اونو این روز جمعه
دخترم که دنیا اومده بود بغلش می کرد و می گفت شور شور بعد رو می کرد طرفم می گفت نگاه کن می خنده
سلام
ممنونم از این که به وبم سر زدین و نظر دادین ...
وبلاگ خوشگلی دارین .... ممنونم از این که منو لینک کردین ...
.
.
.
فعلا
سلام
ممنون که اومدید