کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روزاتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد،کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش را می تکاند وزیر پایش میریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
*مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:
*اول: اینکه اجازه ندهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند.
*دوم: اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
مشکل اینجاست که هیچکدوممون راه اولو بلد نیستیم
اینقدم خودمونو توی مشکلات اسیر کردیم که آرزو میکنیم مشکلات مارو از پا در بیارن و بمیریم بلکه خلاص بشیم
هیچ وقت نباید تسلیم مشکلات شد


(قابل توجه پیراشکی)
داستان جالبی بود
سایه بان عشق تان مستدام
مرسی آقا امید گرمکی
بازهم به ما سر بزنید
هم داستانت قشنگ بود و هم نصیحتت
مرسی
چشماتون قشنگ میبینه......
سلام
ممنونم از لطفتون و تشکر که لینکم کردید
من هم سال خوبی رو برای شما و خانواده محترم آرزو میکنم. امیدوارم سال خوبی رو در پیش رو داشته باشید
سلام
ممنون
سلام
مطالب خوبی نوشته بودی یا گذاشته بودی.
راستی چرا نظر سنجی جنسیت رو گذاشتی؟ برای جالبه. اگه ممکنه پاسخ بدی
ممنون-موفق باشی
سلام
مرسی
اون نظر سنجی رو پیراشکی خور گذاشته نمی دونم چرا
میتونید بری به این آدرس ازش بپرسی
http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/