میلاد با سعادت بانوی دو عالم، فخر کائنات، ریحانه دلها ، ام ابیها، حضرت فاطمه زهرا(س) بر همه بانوان مسلمان مبارک باد....
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
سلام دوست جونیا
خوبید؟
ببخشید چند وقت نبودیم .آخه امتحان کارشناسی داشتیم.
به همین خاطر وقت نمی کردم که بیام به وبلاگ سر بزنم.
از این به بعد سعی میکنم زود زود بیامو وبلاگو آپ کنم
امتحانمون خوب بود ولی بازم شما برای من و پیراشکی خور دعا کنید که کارشناسی قبول بشیم.
یادتون نره حتما برامون دعا کنید
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلتیدند
چادرش در میان گردو غبار
قبلا این صحنه را.....نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت: آرام باش چیزی نیست
به گمانم کمی کمرم....
دست مرا بگیر و گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکان داد ٬ با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن این صدای روضه کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است
با خودم فکر میکنم
حالا کوچه ما چقدر تاریک است
گریه ٬مادر ٬دوشنبه ٬در ٬کوچه راستی !
فاطمیه نزدیک است
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
یاد و خاطره قافله سالار معلمان شهید
فیلسوف فرزانه آیت الله مرتضی مطهری(ره) و روز معلم گرامی و جاودانه باد
.
.
.
.
.
عارفان علـم عاشـق می شوند / بهـترین مردم معلـم می شـوند
عشق با دانش متمم می شود / هر که عاشق شد معلم می شود