نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

نوشته های پیراشکی و پیراشکی خور

من ( پیراشکی خور) و عسلم ( پیراشکی) اینجا حرفامون را می نویسیم

پدر...

سلام دوست جونیا

امیدوارم همتون خوب باشید

ولی من و پیراشکی خور جونم اصلا خوب نیستیم

آخه بابای پیراشکی خور جونم توی یه حادثه رانندگی رفت پیش خدا و ما رو تنها گذاشت

دوست جونیا برای باباییمون دعا کنید آخه خیلیییییییییی بابای خوب و دوست داشتنیی بود


پیراشکی خور جونم تسلیت میگم




پی نوشت: ببخشید دیگه حوصله ندارم بیشتر از این بنویسم.

من بعد از تو ...


این روزها حالم خوب است خوب ِ خوب !!

نه نشانی از دلتنگی و نه وسوسه ای از دل بسـتگی!!!

نوشتنم را بهانه ای نیست جز 

گفتن این که "من" بعد از "تو" ........

به هیچ "او"یی اجازه "ما" شدن نداده ام......

مدیون ....


آهای....… با توام!!!!

            تا آخر عمرت مدیونی!!!!!

           به کسی که باعث شدی بعد از تو دیگه عاشق هیچکس نشه

                                    

...                                                                                   میفهمی

عاشق


شیر نری دلباخته ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوقه بود و میترسید به وسیله ی حیوانات دیگر دریده شود.

از دور مواظبش بود

پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،

شیری را دید که به آهو حمله کرد.

فوری از جا پرید و جلو آمد.

دید ماده شیری است.

چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.

با خود گفت: حتما گرسنه است.

همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.

و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد

محال......

من حتی اگر بخواهم...
روزی تو را فراموش کنم...
نمیتوانم....
چون عطر جا مانده ی تنت
بر پیراهنم...
هنوز مرا دیوانه میکند....
شوریده و عاشق...
درست مثل روز اول!!!
فراموش کردنت امریست محال
!!!!