سلااااااااام به همه دوستان و دشمنان و همسایگان و اونهایی که ما را میشناسند و هونهایی که ما را نمیشناسید
مدت خییییییلییییییی زیادی بود که من و پیراشکی داخل وبلاگمون مطلب نذاشته بودیم.
الان من خونه خودمون هستم و پیراشکی داره با مامان و باباش و داداشش میره شهر ایذه خونه ی خواهرش....
اومدم یه مطلب بزارم و از همه دوستان و دشمنان و همسایگان و اونهایی که ما را میشناسند و اونهایی که ما را نمیشناسین معذرت خواهی کنم( بخاطر غیبت طولانی) و بگم ما باز اووووووووووومدیم
خوش اوووووووووومدیم.....
انشالله پیراشکی جون که از سفر برگشت یه مطلب خوب از سفرش میگذاره.
بگو ایشالله
نمیدونم مستی چه جوریه یا چه حالتی داره، چون هیچ وقت تجربه اش نکرده ام.
ولی امروز تجربه اش کردم.آخه امروز از بوی بارون پاییز مست شدم.
نبودید ببینید چه بارووووووووووووونی اومد.بوی خاک خیس... نسیم بارون...
همه شهر را شست.
کاشکی میشد مثل بارون که سنگینی شهر را می شوره سنگینی دلهامون را هم می شستیم...
داره صدای بارون میاد.دونه های بارون محکم میخوره به شیشه کنارم...
صداش اینقدر بلنده که دیگه نمیشه صدای آهنگ شادمهر را شنید:
.... اونقدر میخوامت، همه باهات بد شَند
با حسرت هر روز از کنار ما رد شَند ....
الهی که بمیرم...چرا هیچ کسی ما را دوست
نداره.....؟؟؟
یکی بیاد به این عسلیه من دلداری بده.بنده خدا خیلی ناراحته.آخه من دانشگاه بابل قبول شدم و پیراشکی دانشگاه گرگان.
دلمون خیلی می خواست یه جا قبول بشیم.ولی نشد...
به خدا ما گناه داریم... چه جوری رئیس سازمان سنجش
دلش میاد پیراشکی و پیراشکی خور را از هم جدا بکنه....
البته هنوز امید هست.چون اگه یه پارتی پیدا بکنیم
میشه واسه ترم 2 به بعد انتقالی پیراشکی را بگیریم و اونهم بیاد بابل.
اگه کسی یه پارتی سراغ داره خبر بده.به خدا ما گناه
داریم...
اوخ اوخ اوخ...
خیلی گرمه
هااااااااااااا.این ماه رمضونه هم حسابی داره از شرمندگیمون درمیاد...
بعد از یه غیبت خیلی خیلی زیاد در این وبلاگ( که به موجب این غیبت نزدیک بود عیال بزرگوارمون سه طلاقمون کنه!!!!) اومدم که خدای نکرده به جرگه عاشقون دل شکسته و طلاق داده شده گان مفلوک و بی زن نپیوندیم.البته این بهانه گیری زن ها همه گیره ست.
خانم های
ایرانی و در راس همه ی اونها این خانومیه من، اصلی ترین راه رسیدن به اهداف و
مقصود مختلف خودش را بهونه گیری میدونه که خب اینجانب هم به دلیل " ز.ز"
بودن با قدرت پذیرای بهانه های گوناگون پیراشکی هستم.
ایضاً( خودمم
نمیدونم این کلمه یعنی چی، ولی دیدم همه نویسنده ها می نویسند منم نوشتم...!)
از اونجایی که
از انقلاب فقط میدونش موند، از آزادی فقط برجش موند، از جمهوری اسلامی فقط خیابونش
موند و از مردهای ایرانی فقط سبیلشون موند، بنده هم به پاسداشت محبت های پیراشکی
جونم از موضع قهر خودم با این وبلاگ کوتاه میام و از امروز منتظر اراجیف و چرت و
پرت های بنده در این وبلاگ (با سرعت بالارفتن قیمت کالاها در ایران) باشید...
ایضاً...
زیر نویس:
کچل کچل کلاچه
روغن کله پاچه